صمیمانه

ولی ای کاش این تیکه از زندگیم دیرتر بگذره ... تا بیشتر ازش لذت ببرم...

۶۸ مطلب با موضوع «من و کتاب» ثبت شده است

عبدالمهدی...

°°

سر مزار عبدالمهدی آبادی دل‌هاست؛

کفایت می‌کند دقایقی در گلزارشهدای کرمان توقف کنی،

از جمعیت متفاوتی که سر مزار او می‌نشینند و با او گرمِ گفت‌وگو می‌شوند،

مبهوت می‌شوی...✨

 

به مناسبت پنجمین روز از دی‌ماه

سالگردِ شهادت عبدالمهدیِ مغفوری💚

 

#ستاره_دنباله_دار

#نرجس_شکوریان_فرد

 

 

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • سه شنبه ۶ دی ۰۱

    در جست و جوی ثریا..

    •🎓•

    یک بار یکی از اساتید در کلاس

    خاطره‌‌ای از «فایمن» برایمان تعریف کرد،

    فایمن، یکی از برندگان جایزه نوبل است.

    او مهارت زیادی در تدریس دارد.

    فیزیک را چرخ می‌‌کند و با ادبیات ساده سرخ می‌کند و به خورد دانشجویان می‌دهد. از این لحاظ شهرت زیادی برای خود دست‌ و پا کرده است.

    فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت می‌شود.

    در حین سخنرانی، از دانشجوها می‌‌پرسد:

    «شما چرا همان کاری را می‌کنید که ما در آمریکا انجام می‌دهیم؟

    وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم، اما شما که کشورتان مشکلات متعددی دارد،

    بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه این‌ که به علومی بپردازید که شاید صد سال آینده هم به دردتان نخورد. »

     

    دانشجویان عزیز ، خوندنِ این کتاب رو از دست ندید😉🤩

     

    http://namaktab.ir

     

    #روز_دانشجو

    #برای_ایران 

    #من_و_کتاب 

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • پنجشنبه ۱۷ آذر ۰۱

    طرف از این رو به اون رو شده!

    •📚•

    طرف از این رو به اون رو شده!

    قمار برایش حلال بود، شراب برایش حکم آب داشت. 

    حرام برایش شیرین بود و کلا رنگ زندگی‌اش را خودش انتخاب می‌کرد، اما ته دلش یک قطره خون بود که او را گاهی حالی به حالی می‌کرد و آخر هم…

     

    برشی از کتاب طیب

    برای شناختنِ بیشتر این مردِ بزرگ

    از طریق زیر کتابشو بخرید و لذت ببرید😋

     

    http://namaktab.ir

     

     

    #من_و_کتاب 

    #برای_ایران

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۱۱ آذر ۰۱

    دختر مو شرابی...

    °📚💛°

    خبرنگاری حادثه حال 

    که هنر نیست برادر! 

    اگر توانستی وارد قصه گذشته‌ها بشوی و

    برای آینده‌ها خبر بیاوری،

    هنر کردی!

    اگر نمی‌خواهی تاریخ را بسازی،

     حداقل درست روایت کن تاریخِ تاریخ سازها را!

     

    برای خرید کتاب به آیدی زیر در ایتا📱

    @ketab98_99

    یا سایت نمکتاب 💻

    Namaktab.ir

    سر بزنید😍

     

    #من_و_کتاب

    #حجاب

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • يكشنبه ۱۷ مهر ۰۱

    تاب طناب دار...

    °

    آرمان از صبح آن‌روز پیدایش نشد.

    مصطفی زودتر از من دانشگاه رفته بود و نرسیده به دانشگاه، با چندنفر درگیر شده بود، جوری که تمام صورتش پایین آمده بود و لب‌ولوچه‌اش پاره.

    بعد هم که من رفتم، اگر خودش زودتر به دادم نمی‌رسید، دخلم آمده بود. کتفم در رفت و زیر چشمم سبز شد.

     

    کتاب تاب‌طناب‌دار📗

     

    #من_و_کتاب

    #حجاب

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱

    امام رئوف...

    °

    ساربان کاروان امام را در شهر کرند اصفهان متوقف کرد.

    یکی از راهنمایان کاروان اهل کرند بود.

    از امام یک هدیه خواست؛

     یک حدیث✨

    امام هم کریمانه فرمودند:

    دوست‌دار آل محمد و خاندان پیامبر باش💚

    اگرچه فاسق باشی. 

    دوست بدار دوستداران آنان را، هرچند فاسق باشند!🙂

     

    برشی از کتاب امام رئوف

    نوشته نرجس شکوریان فرد🖌

     

    #من_و_کتاب📚

    #امام_رضا🖤

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • سه شنبه ۵ مهر ۰۱

    محبوب من...

    °

    علی‌بن‌ابیطالب اولین مرد مسلمان شد،

    خدیجه اولین زن مسلمان،

    و زندگی آن‌ها میان مردم تغییری نکرد🙂

     

    جز آن‌که محمدمصطفی شد

     پیامبری✨

     که کلام خدا را، به مردمی که دست‌وپا می‌زدند میان حال و هوای دنیا می‌رساند!

    سردرگمی‌ها، سختی‌ها، لجاجت‌ها،

    با راه افتادن در مسیرخدا، آسان می‌شد...🌱

     

    برشی از کتاب محبوب من

    نوشته نرجس شکوریان فرد🖌

     

    #محبوب_من

    #شهادت_پیامبر🏴

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • يكشنبه ۳ مهر ۰۱

    تاب طناب دار...

    °

    نفس‌نفس زنان وارد نمایشگاه شد و با صدایی که از فریادزدن دورگه شده بود، 

    داد زد:《 همه برن بیرون! 》 

    و راه خروج را به چندنفری که باقی مانده بودند، نشان داد.

    همه دویدند سمت درِ خروجی که به حیاط دانشگاه باز می‌شد، 

    جز خودش که نرفت و برگشت وسط سالن...

     

    برشی از کتاب تاب‌طناب‌دار📗

     

    #من_و_کتاب✨

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • شنبه ۲ مهر ۰۱

    محور زندگی من...

    °

    هرکس زندگی‌اش را بر اساس مداری می‌چرخاند!💫

    یکی اولویت زندگی‌اش شهوت است!👀

    دیگری در مسیر ثروت قدم می‌گذارد!💰

    و سومی طالب قدرت است!💣

     

    خوشا به حال کسی که محور زندگی‌اش تو باشی حسین جان!😌

     

    کاش یاد بگیریم چطور تو تمامیت زندگی‌مان باشی!🙂

     

    پ.ن:

     

    با کتاب محور زندگی من، مسیر زندگی‌تو پیدا کن🛣

     و آماده شو برای گام زدن در این راه!👌

     

     

    #محور_زندگی_من

    #اربعین 

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • يكشنبه ۲۰ شهریور ۰۱

    امیر من...

    °💚°

    سنگ را بالا برد

    مقابلش کسی نبود جز حسین فاطمه!

    خنجر را بالا برد

    کسی مقابلش نبود جز حسین فاطمه!

    نامرد بودند لشکر یزید!

    جز خوبی از خاندان پیامبر ندیده بودند!

    -💚-

    این‌روزها 

    خیلی‌ها در مسیرِ رسیدنِ به حرمِ ارباب‌اند

    عده‌ای هم در خانه و

    در فراقِ بین‌الحرمین...

    هردو دلشان برای حسین و اهل‌بیتش، سوخته‌است❤️

     

    امیرمن

    روضه‌ایست برای لحظه‌هایی که چشمانت خیس و اشکت روان است...✨

     

    تهیه کتاب صوتی امیرمن از طریق ایدی ایتا:

    @p_namaktab

     

    و سایت نمکتاب

    http://namaktab.ir

     

    #امیر_من💚

    #اربعین 

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • پنجشنبه ۱۷ شهریور ۰۱