دکتر برای معاینه‌ی قبل از عمل آمد و پای محمدرضا را دید.

 گفت:《این پایت را نمی‌گویم.پایی را که مجروح است وقرار است قطع کنیم نشان بده.》

 

محمدرضا باتعجب به پایش خیره شد وگفت:《باورکنید همین پایم است.》

 

دکتر زل زد توی چشم های محمدرضا.

نیشخندی زد و گفت:

《 دست بردارپسر. این پا که از پاهای من هم سالم‌تر است.》

~📚🌹~

برشی از کتاب هنوز سالم است

قصه شهید محمدرضا شفیعی

به قلم نرجس شکوریان فرد

به مناسبت سی‌وپنجمین سالگرد شهادت🖤