صمیمانه

ولی ای کاش این تیکه از زندگیم دیرتر بگذره ... تا بیشتر ازش لذت ببرم...

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد» ثبت شده است

نقد بنویسیم

◇◇~✍🏻🦋✨~◇◇

روزی یک معلم👨🏻‍🏫

 ۱۵ نفر از دانش آموزان را در اتاق شماره 1⃣

و ۱۵ نفر دیگر را در اتاق 2⃣

به دیدن یک انیمیشن دعوت میکند.🖥

 

 در هر دو اتاق یک انیمیشن پخش میشد..✨

 

 اما لا به لای فریم اتاق1⃣

 تصویر خودکار آبی 🔵

 

و فریم اتاق2⃣

تصویر خودکار مشکی⚫️

 

همه بچه ها بعد از اتمام انیمیشن...

در کلاس جمع شدند💫

معلم از بچه ها خواست تا مشق خود را با خودکار آبی یا مشکی بنویسند!✍🏻

 

۱۵نفر اتاق 1⃣با خودکار آبی 

و ۱۵نفر اتاق2⃣با خودکار مشکی

 یادداشت کردند!📋

 

‼️این یعنی اثر فریم های پنهان یک فیلم بر ناخودآگاه‼️

 

🎬°•○@takrang1○•°🎬

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۳ مهر ۰۰

    نقد بنویسیم

    همه این نقدها، 

    فقط نقد محتوایی انیمیشن بود🤓

     اطلاعات شما راجع به پنهان کردن تصاویر خاص توی فریم های فیلم چیه؟ 🤭

    #برداشت_پنهان

     

    🎬°•○@takrang1○•°🎬

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۳ مهر ۰۰

    نقد بنویسیم

    #سکانس_اول🎬

     

    📽| اولین سکانس‌های انیمیشن،

    بچه‌های پراز شور و هیجان...

    خانواده پرجمعیت...

     

    💡| اما...

    پدر و مادر از ابتدا صورتی درهم و کلافه دارند و از لذت بچه‌هایشان لذت نمی‌برند!

     

    ❌| به مخاطب

    کاملا القا می‌شود داشتن "بچه"

    کلافه‌کننده است!

     

    #سکانس_دوم🎬

     

    🐻| وقتی خرس متوجه بچه می‌شود، 

    آن را به کسی که فکر می‌کند مادر است،

     

    👀| تحویل می‌دهد و اشاره می‌کند

    که مراقب بچه‌ات باش!

     

    #سکانس_سوم 🎬

     

    💂🏾‍♂| اما مرد و زن سرخ‌پوست،

    بعد از دیدن بچه کارهایی غیرعقلانی انجام دادند!

     

    🏕| بچه را در‌جنگل رها کردند و رفتند!

    واکنشی پایین‌تر از سطح واکنش یک خرس!

     

    ⭕️| دقت کنید!

    سرخ‌پوست‌ها انسانیت نداشتند!

    سرخ‌پوست‌ها!!

     

    #سکانس_چهارم🎬

     

    🐆| محبتی که پلنگ داشت،

    🐻| خرس داشت،

    💂🏾‍♂| اما انسان‌های سرخ‌پوست‌...

     

    🎞¦ #نقد_انیمیشین

     

    ╭┅──────┅╮

       🌿「@takrang1」🌿

    ╰┅──────┅╯

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۳ مهر ۰۰

    نقد بنویسیم

     

    کی ⌚

    کی

     کجا؟🛣

    قالب هنری

    هرکسی رو

    هرجایی،

    و در هر زمانی مخاطب خودش رو پیدا می‌کنه!

    اما گاهی توی قالب هنری فیلم، یه لایه های پنهانی پیدا میشن😲

    یعنی همه چیز اونی نیست که می‌بینی!

    گاهی اونیه که نمی‌بینی!

    صحنه هایی مخفی بین فریم ها که روی ناخودآگاه آدم جولان میدن.

    مثل...

    شما مثال بزنید...😎

    .

    #نقد_بنویسیم 

    .

    🎬°•○@takrang○•°🎬

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۳ مهر ۰۰

    نقد بنویسیم

     

    دریافت 

    این بار پلنگ صورتی چه نقشی دارد !؟🧐🤨

    .

    این انیمیشن رو ببینید و

    برداشت هاتونو بنویسید😉🌱

    .

    البته که این‌بار، پیام پنهان هم داره😨

     

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۳ مهر ۰۰

    نقد بنویسیم

    دریافت از آپارات 

    «دود»🌬 را

        

                از هر طرف بخوانی

     

                                         دود 🌬است...😃

     

     

    📽 این دفعه با یه انیمیشن ویژه اومدیم سراغتون😉

     

     

    1⃣ انیمیشین کوتاه و جذاب "دودفروش" رو با دقت 🧐ببینید.

     

     

     

    #نقد دود و فروش 

    ⭕️یکی از مفهوم های این انیمیشن که احتمالا نظر اصلی خود سازنده هم هست اینه که در واقع دود فروش یه چیزی شبیه تبلیغات امروزی برای خرید کالاهای بی ارزش و غیر ضروریه تبلیغاتی که نیاز آفرینی میکنند و با زیبا و ارزشمند نشون دادن یک کالا اون رو ضروری جلوه میدن.

     

    ⭕️ دود فروش در ذهن ما از یک چیز واهی و خیالی یک حقیقت میسازه و در ذهن ما زشت رو زیبا غیر ضروری رو ضروری و ضعیف رو قوی نشون میده در واقع همون کاری که الان هالیوود داره با ذهن مردم دنیا میکنه و با ساختن ابر قهرمانهای پوشالی یه جورایی قدرت نمایی میکنه و خودش رو مرکز قدرت و مرکز این قهرمانهای به ظاهر شجاع قدرتمند،منجی و فداکار نشون میده در حالی که میدونیم همچین چیزی وجود نداره و قهرمانهای واقعیشون در مواقع خطر ترسو بی روحیه و بدون روحیه ایثار گری هستند.

     

    🛑ابتدای فیلم دود فروش منطقه ای رو که میخواد اونجا بازار کارش رو راه بیاندازه بادوربین نگاه میکنه و این به این معناست که استعمار قبل از ورود به منطقه و زندگی شما اول شما رو مورد شناسایی قرار میده و حتی بین شما نفوز میکنه تا نیاز ها و علائق شما رو بهتر بشناسه و اونها رو به نفع خودش تغییر بده 

     

    🛑اگه دقت کرده باشید دود فروش اصلا هیچ کالایی برای فروش نداره و فقط بادود جلوه گری و چشم بندی میکنه و همون کالایی که مردم دارند رو با چشم بندی تغییر میده و به خودشون میفروشه مثل سبدهای اون دوتا خانوم که کاربردی تر و مورد نیازتر از کیف های کوچیک و فانتزی هستند رو تبدیل به کیف میکنه و به اونها القا میکنه که یه خانوم با کلاس باید از این کیفها داشته باشه نه اون سبدها در حالی که در حقیقت اون سبد برای اون خانوم ها کارایی داره.

     

    🛑سکانس آخر هم خیلی جالبه فروشنده جوان ، زیبا و معصوم تبدیل میشه به یک پیرمرد بایه گاری قدیمی زشت و یه خنده شیطانی در حالی که سنگ قیمتی شهردار توی دستشه سنگی که نماد ثروت یک کشور یا ملته این سکانس نشون میده استعماریک جوان خام و مظلوم نیست پیر کار کشته و شیطان صفته و ممکنه هر بار به شکلی ظهر بشه و فریبتون بده.

     

    🎬°•○@takrang1○•°🎬

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۳ مهر ۰۰

    نقد بنویسیم

    #نقد_کنیم✌️

     

    کتاب...📚

    فیلم...🎬 

    موسیقی...🎧

    پیام...📲

    و...

    به همشون می‌شه از دونـ✌️🏻ـوع زاویه نگاه کرد👀:

     

    1⃣_قالب هنری 🕯

     

    2⃣_محتوا 💡

     

    تمام اون چیزی که ساختارذهنی ما رو 

    عوض می‌کنه 🔁

     

    یا چیزی که تو ذهن ما بد❌ یا خوب✅

    جلوه می‌کنه.✨

     

    پس باید محتوا رو زیر ذره‌بین گرفت🔍

     و خیلی بهش توجه کرد‌...⚠️

     

    🎬°•○@takrang1○•°🎬

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۳ مهر ۰۰

    به تلخی همون قهوه...

    #نقد_رمان
    #قهوه_ی_سرد_آقای_نویسنده

    چاپ شصتمم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    برداشتی از کتاب‌های عقاید یک دلقک، کوری و پیرمرد و دریا...

    نویسنده هنر نویسندگی دارد، اما در ذهنش آشوبی از هزاران داستانی است که خوانده.

    غوغای بی‌هدفی که خواننده را در قایقی سرگردان امواج می‌کند و او را مثل پیرمرد کتاب ارنست همینگوی می‌چرخاند و بدون سود در ساحل پیاده‌اش می‌کند.

    تنهایی و زندگی‌های مجردی، سرگردانی در کوچه‌های زندگی، بی‌حاصلی و پوچ‌گرایی، روی آوردن به موسیقی و کافه‌ایسم، جلوه‌نمایی روشن‌فکری...

    همه ارمغان ایسم‌های غرب است که در تمدن خودشان مردم را به ایست محبت و عاطفه کشانده و داد خودشان را هوا برده است.

    نخست وزیر کشور بیست میلیونی انگلیس مشاوری برای خودش می‌گذارد تا چاره‌ای برای نه میلیون شهروند تنها و افسرده‌ی انگلیسی بیندیشد و نویسندگی ما دارد با افتخار نفی خانواده و تشریح عشق تنهایی‌ها می‌کند...

    به هر حال نه دانستن داستان یک تیمارستان نیاز حال فکری و روحی جوانان ماست و نه داستان پردازی عشقی‌ مثالی از کودکی تا... ردی از حل عاشقی‌های بی‌محتوای امروزی را در زندگی‌خا رقم می‌زند.

    نویسنده شاید توانسته تبحر قلم و فراز و فرود خیالش را روی کاغذ نشان دهد اما باری از مسایل کسی را حل که نمی کند شاید بار دقیقه‌های عمر خوانندگان هم بر دوشش سنگینی کند.

    چه اندیشه‌ای باعث فروش کتابی می‌شود که امید و زندگی و شوق را کور می‌کند...

    باید شک کرد...

    کتاب داستان خیالات یک نویسنده است که میخواهد داستان بیماران یک تیمارستان را به تصویر بکشد.

    داسنانی از حرف‌های پر از پرت‌وپلا گویی‌هایی که بیماران روانی یک تیمارستان دارند ...

    شما خودتان قضاوت کنید بیمارانی که با قرص و غل و زنجیر و زور کننرل می‌شوند می‌توانند چه اندیشه‌‌ای یا چه تحول فکری، چه رشد و امیدی برای خواننده بیاورند...

    و نتیجه اینکه نویسنده به صورت واقعی در داستان حودش را می‌کشد...
    مثل صادق هدایت
    مثل بوف کور

    کتابش بینایی و روشنایی نمیدهد،
    بلکه دلزدگی و ناامیدی...

    😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • شنبه ۲۱ مهر ۹۷

    اسطوره!!!

    #نقد_رمان
    #اسطوره

    اسطوره فراتر از عالم ماده است. کسی که شبیه آرزو هاست. دست نیافتنی است. کسی که در خوبی ها سرآمد است. کسی که بی نظیر است. اسطوره نشانه ی راه است. کسی آنقدر متفاوت که ذهن و دل را به تسخیر در می آورد و باید مجسمه اش را ساخت.

    رمان میخواهد شخصیتی به نام دیاکو را اسطوره معرفی کند. دیاکو جوانی کرد است، که در جریان جنگ کودکی هشت ساله بوده و مقابل چشمان او و برادرش کومله ها و بعثی ها پدر و مادرش را می کشند و او برادرش را نجات می دهد. به تنهایی در تهران کار می کند و برادر کوچکش(دانیار) که دچار بیماری روحی و روانی شده را بزرگ می کند. دیاکو حالا در رمان جوانی 34 ساله است، و مورد تقدیس دختری(شاداب) که عاشقش شده باز هم فداکاری می کند و به علت اینکه دختر از او ده سال کوچک تر است با او ازدواج نمی کند.

    دختر از خانواده مستضعفی است، دیاکو به او کار می دهد و پشتیبانی مالی اش می کند و این می شود که دیاکوی با اخلاق و جوانمرد و خوش قد و بالا و غیرتی در ذهن دخترک(شاداب)یک اسطوره جلوه می کند. برادر دیاکو عاشق شاداب می شود و آخر سر با تمام خلق بد و مشکلات روحی و روانیش با او ازدواج می کند و هر دو خوشبخت می شوند. نویسنده در رمان تمام تلاشش را کرده که نکات مثبت و منفی را به خوبی به چشم خواننده بیاورد. اما نه نکات حقیقی بلکه آنچه را که خودش دوست داشته و خودش دوست نداشته. او وضعیت فعلی ایران را خوب نمیداند اما وضعیت آمریکا را مناسب نشان می دهد. مجاهد زمان جنگ را از ایران شاکی می داند و آن را ساکن آمریکا قرار داده. عجیب است بعد از این همه زجری که به کرد ها رفته، غیرتمندِ کرد برای آرامش و فرار از وضعیت فرهنگی ایران راهی آمریکا که سرچشمه ی تمام بدبختی های اوست می شود

    دانیار زخم خورده از دیدن تجاوز بعثی ها به مادرش و سر بریدن او جلوی چشمانش، جوانی سرسخت و ظاهرا بی احساس نشان می دهد خود او کسی است که دختران را بی هیچ حد و ضابطه ای برای استفاده جنسی می خواهد و توجیهش هم این است که خود دختر ها می خواهند و او کسی را مجبور نکرده است و این عمل در طول رمان طوری توجیه شده که از او جوانمرد ساخته و دختران هرزه خوانده شدند....

    عجب است که کرد غیرتمند در مقابل ناموس ایرانی غیرت نمی ورزد تا او را از منجلاب فساد بیرون کشد بلکه او را تا نهایت رذالت جلو می برد ولی فرد معتاد را برای ترک کمک می دهد.

    نویسنده رمان تلاش کرده تنهایی دختر و پسر را عادی جلوه دهد بدون آنکه به هم میل داشته باشند. یعنی آتش و پنبه کنار همند در حالات و لحظات مختلف تنهایند اما مثل قدیس و قدیسه نوجوان ها هم این را قبول ندارند اذعان می کنند که چنین نیست اما چند سال روابط شاداب و دانیار طول می کشد و آنها پاک می مانند.

    کاش اینقدر به جوان القا نمی کردند مثل دو دوست می توانند در همه لحظات با هم باشند و میل سرکششان خاموش باشد این دروغی است که حتی روانشناسان هم به آن می خندند.

    به هر حال سخن کوتاه می کنم، با اینکه نویسنده رمان های مختلف فضای مجازی یعنی پگاه با قلم و ذهن توانمندش تلاش خوبی کرده است تا فضای دفاع مقدس و بازمامدگان آن و مظلومیتشان را به تصویر بکشد. اما کاش می توانست اسیر جو نشود و قوانین بشری را جانشین قوانین الهی نکند. که خدا خالق بشر است و حق این است حرف خالق را برای خوشبختی بپذیریم.

    از کنار بسیاری از نکات مورد علاقه ی جوانان می گذریم و از آنان درخواست می کنیم علی رغم تمام احساساتی که با قلم نویسنده در ذهن و فکرشان غلیان پیدا می کند، اندکی به محتوا و نکات ریز و درشت رمان دقت کنند؛ ما در عالم واقع زندگی می کنیم نه در خیال با آرزو هایمان...

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • سه شنبه ۱۰ مهر ۹۷

    بی شعوری...

    #نقد_رمان
    #بی_شعوری

    بی شعوری یک درد است.
    شعور، درک و فهم است که اگر نباشد داد عالم و آدم به هوا بلند می­شود.
    اما بی­شعوری که من دیدم یک کتاب بود.
    دوست ندارم بگویم یک اندیشه بود.
    چون اندیشه نبود.
    اندیشه از فهم و درک می آید.
    نویسنده­ ی کتاب نه اندیشه دارد نه فهم و درک.
    خودش همان اول کتاب اعتراف می­کند که یک بی­شعور است.

    مقدمه نویسنده:
    من تا مدت ها از نوشتن این کتاب و حتی صحبت کردن در باره ی موضوعات آن ابا داشتم، چرا که دوست نداشتم تمام دنیا بفهمد که من آدم بیشعوری بوده ام. اما سرانجام وجدان، دوستان و بیمارانم من را متقاعد کردند که قبلاً همه ی دنیا فهمیده اند که من بیشعور بوده ام و نوشتن یا ننوشتن در مورد آن از این جهت بی فایده است.

    همین جا حتما شما هم تعجب می­کنید که چطور یک بی­شعور کتاب می نویسد برای آدم­های باشعور!
    و در طول کتاب دائم خوانندگانش را متهم می­کند به «بی­فهم و اندیشه بودن»، به «بی­شعور» بودن.

    کتاب مورد توجه خیلی هاست.
    جوان­ های زیادی از من طلب این کتاب را می­کنند.
    فقط دلیلش این نیست که خودشان را از «فکر و روح سالم» خالی می دانند، بلکه فقط اسم این کتاب را از دهان ها زیاد شنیده­ اند.

    رسانه چه­ ها که نمی­ کند؟!
    بی­شعوری را خوب جلوه می­دهد و مردم را تشنه ی حرف های یک بی شعور...
    واقعا کمی، دور از اندیشه بکر نیست؟؟؟

    در این چند ورق
    فقط می خواهد بگوید عیب ها و بدی های هر انسان باعث می­شود که او بد باشد نه بیشتر.
    اما این را باکلی بد و بیراه می­گوید!!
    با ده ها کلمه ی توهین آمیز!!

    چون...

    خود دکتر نویسنده­ ی این کتاب این طور است.
    راستش من در صفحات این کتاب حرفی برای فکر و دلم پیدا نکردم، با هرکس هم که خوانده بود، گفت و گو کردم تنها به خاطر جوی که رسانه داده بود این کتاب را خوانده بودند و نتیجه گرفته بودند که...
    یک بی شعورند!

    دنیا از کدام طرف دارد می­رود؟
    انسان ها دارند به سرعت کجا می­روند؟
    قرار بود که به کجا برسیم و حال یک بی شعور اثبات می­کند که همه به بی شعوری رسیده اند.
    این اوج بدی هاست.

    من حرف امام علی را بهتر می­فهمم که
    قدر و قیمت ما انسان ها بهشت است به کمتر از این راضی نشویم.

    این گونه مثبت صحبت کردن، با احترام با بشریت حرف زدن، به انسان ها قدر و قیمت دادن فقط از یک انسان فهیم و با اندیشه برمی ­آید.
    چشم آبی­ های اروپایی و وحشی های آمریکایی این قدر بی شعورند که فقط با تحقیر و بی احترامی دیگران را مخاطب قرار می­دهند.

    اثبات کنید که باشعور و با فرهنگید و این کتاب را تحریم کنید...

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • چهارشنبه ۲۸ شهریور ۹۷