لب ما و قصهی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی! چه سخاوتی!
🌸🌸🌸
به نماز صبح و شبت سلام! و به نور در نَسَبت سلام!
و به خال کنج لبت سلام! که نشسته با چه ملاحتی!
🌸🌸🌸
وسط «الست بربکم» شدهایم در نظر تو گم
دل ما پیاله، لب تو خم، زدهایم جام ولایتی
🌸🌸🌸
به جمال، وارث کوثری، به خدا حسین مکرری
به روایتی خود حیدری، چه شباهتی! چه اصالتی!
🌸🌸🌸
شده پر دو چشم تو در ازل، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته حلاوتی!
🌸🌸🌸
تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی ، تو قیام کن که قیامتی
🌸🌸🌸
زد اگر کسی در خانهات، دل ماست کرده بهانهات
که به جستجوی نشانهات، ز سحر شنیده بشارتی
🌸🌸🌸
غزلم اگر تو بسازیم، و نی ام اگر بنوازیم
به نسیم یاد تو راضیم نه گلایهای نه شکایتی
🌸🌸🌸
نه، مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن تو که از تبار کرامتی...
#مهربان_من
#امام_هوای_دل_آدمو_داره