صمیمانه

ولی ای کاش این تیکه از زندگیم دیرتر بگذره ... تا بیشتر ازش لذت ببرم...

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عهد مانا» ثبت شده است

اقیانوس مشرق...

#معرفی_کتاب
#اقیانوس_مشرق

دنبال آب💧حیات بود،
تا اینکه «همیشگی» باشد!
به جای آب، به اقیانوس🌊رسید...


پ.ن:
اقیانوس مشرق،
یه داستان شیرینه از جوونی که میره دنبال آبِ حیات، تا «تموم» نشه!
می رسه! باورت میشه؟! م  ی ر س ه !
و البته تو هم اون آب💦، اون اقیانوس رو میشناسی...

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • پنجشنبه ۱۷ آبان ۹۷

    لاک پشت!!!

    لاک پشت 🐢 حیوان عحیبی است...

    هم آرامشـــش 😏 دیـوانه ات مـی کند
    هم همیشه طوری سربالا می آورد که
    انگار از یک ابله چشم👀 می گیرد
    و به ابله بعدی چشم می دوزد!


    #هوای_من
    #نرجس_شکوریان_فرد

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • دوشنبه ۳۰ مهر ۹۷

    پادشاهان پیاده...

    #معرفی_کتاب
    #پادشاهان_پیاده

    اگه می خوای تنها فرصتی⌛ که برای زندگی داری
    قشنگ💫 باشه،
    قشنگی های زندگی دیگران رو ببین... بخون...

    این کتاب، گفت و گو با زائرای اربعینه🕌...

    همونایی که بقیه سال رو هر جوریم زندگی کردن،
    بازم گفتن که این سه روز خیلی قشنگ تره...


    🌹خدا قسمت همگی مون بکنه این روزای قشنگ رو...🌹

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • يكشنبه ۲۹ مهر ۹۷

    هوای من...

    هــر کـس مقـصـــدش را گـــم کنـــد،
    پا در مرداب نَفس می ماند...
    و کم کم فرو می رود...

    #هوای_من
    #نرجس_شکوریان_فرد

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • چهارشنبه ۲۵ مهر ۹۷

    هوای من...

    کم نوری فضای کافه
    و رنگِ قهوه ای
    کــلافه ام
    میکند
    .



    #هوای_من (یک رمان خوردنی😜)
    #نرجس_شکوریان_فرد

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • سه شنبه ۱۷ مهر ۹۷

    هوای من...

    بین دختر ها نمیدانم چرا

    این بار میترا به دلم نشسته است.

    قـیـد سعیده را زدم و بـا میترا هسـتم.

    سعیده خیلی گریه کرد. دختر است دیگر...


    #هوای_من
    #نرجس_شکوریان_فرد

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • سه شنبه ۱۳ شهریور ۹۷

    یه پیشنهاد ویژه...


    #پیشنهاد_ویژه
    #ناقوس_ها_به_صدا_در_می_آیند

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • سه شنبه ۶ شهریور ۹۷

    تاب طناب دار

    #نقد_رمان
    #تاب_طناب_دار 📖

    اولین بار نیست که کسی، قلمش را، داستانش را، هنرش را، بر روی کاغذ می آورد برای بیان گوشه ای از تاریخ کشورش.

    اولین بار هم نیست که کسی اولین رمانش را برگی از تاریخ می نگارد و حقایق را با ظرافت و دقت همراه می کند تا نسل امروز و فرداها بدانند اما قطعا این کتاب اولین کار مهدی پناهیان است که قوت و موضوع بی نظیری دارد و البته نویسنده شجاعتی به خرج داده است که در این زمان و با این هجمه زیاد فضای مجازی ، موضوعی را به نگارش در می آورد که با چاپ آن تیرهای فراوان به سمتش پرتاپ می شود.

    داستان چند بعدی کتاب چه از لحاظ شخصیت ها و چه از نظر وقایع با قلم و ذهن نویسنده چنان خوب بر ورق ها نشسته است که خواننده مطمئن می شود با یک نویسنده و یک خبرنگار در صحنه، یا حتی یک فراری از زندان اشرف یا شاید هم با یک جوان دانشجوی بازی خورده طرف است. نگاهی که از کنه وجود سمانه؛ از مجتبی؛ از واقعیت فتنه، از اردوگاه اشرف، از طراحی چند تکه ای چشم آبی ها در داستان وجود دارد این را به خواننده القاء می کنند.

    وجود شخصیت پردازی های آرام و عمیق با خوانش افکار و همراهی روحیات آن ها، تسلط به اتفاقات و روال زندگی آن ها در طول داستان، فضاسازی درست و شکیل و تسلط به وقایع آن تکه تاریخ و معما گونه در آوردن رمان که تا آخرین صفحه باقی می ماند همه نقاط قوتی است که در کنار نتقطه اوج های زنده به چشم می خورد.

    هر چند فضای مجازی امروز جوانان ما را ترغیب می کند به ندانستن درست و قایع و نخواندن آنها و به صورت گزینشی و برشی در اختیار مردم و گاها به دروغ می گذارد اما باید به همت و شجاعت این نویسنده جوان آفرین گفت و منتظر آثار دیگر از او ماند.

    به هر حال کتاب داستان پسری دانشجو است بنام مجتبی که فریب دوستان تشکیلاتی اش به نام سهرابی و آتوسا را می خورد و برای نشان دادن فضای بد کشور در دانشگاه نمایشگاهی درست می کند تا انتخابات را به سمتی سبزگونه ببرد. سهرابی و آتوسا نماینده های منافقین در ایران هستند که توانسته اند تشکیلات خوبی از ناراضی ها راه بیندازند.آتوسا خودش داستانی جدا دارد از نحوه و علت پیوستنش به منافقین و با آموزش و برنامه دقیق جلو می برد در این میان متین و مصطفی بچه های بسیج دانشگاه مورد اتهام قرار می گیرند و در جریان فتنه 88 مجتبی متوجه اشتباهش می شود که قبل از آنکه متین را متوجه کند با تیر آتوسا کشته می شود.....

    #مهدی_پناهیان
    #عهد_مانا

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۶ مرداد ۹۷

    هوای من...

    مشکلت اینه که دنیا رو، نوک بینی خودت می بینی!

    یعنی اگه خارج بودید امکان نداشت که خودت سرطان بگیری.
    برای یکی از بچه ها حادثه پیش بیاد.
    تصادف🚕🚗 نیست،
    مریضی نیست،
    خیانت😬نیست.

    اونجا کجای دنیاست که هیچ سختی نیست!

    اینجا حتما سرما هم که بخوری چون ایرانه...

    راه حلت برای دنیا چیه؟

    طوری دنیات رو می چینی که انگار یک طرف دنیا بهشت🍀 است و طرف دیگر چاله ی قبر💀...
    هرکس آن طرف است حتی عطسه😤 هم نمی کند...


    #هوای_من
    #نرجس_شکوریان_فرد

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • یاران صمیمی
    • جمعه ۲۶ مرداد ۹۷